امسال دوباره همان جای همیشگی رفتیم.همانجا که دریایش هیچگاه ارام ندارد و من هنوز آرزوی آرام دیدنش را به دل دارم. پلاژ هایش با آن سقف های شیروانی رنگارنگش مرا در رویا فرو می برد.آنجا ارامش مطلق است.فضا سنگین نیست.
سیگار کشیدنهای یواشکی ام تو اتاق زیر شیروانی اش وقتی که همه خوابند را با هیچ چیز در این دنیا عوض نمی کنم. مارل برو ها و مک بث هایی که بروی شنهای باران زده می اندازم تا خاموش شوند را تا آخرین سوسوهایشان نگاه می کنم.اینها همان تک نورها در حال خاموش شدن زندگی من هستند.
آواز خواندنهای شبانه ی زیر بارانش
و
لیریک نوشتنهای زیر پتو
و
صدای فش فش دریای خشمگینش
با ماهیگیرانی که نه فصل می شناشند و نه وقت را
همه
و همه را دوست داشتم و دارم.
------------------------------------------------
پ.ن: اولین سالی بود که زمستون رفتم سفر.
پ.ن: کروموزوم های نا معلوم راست میگه...خیلی نبودم.
خب پس باید حسابی حال و هوات عوض شده باشه... ایول!
---
بهم یه ایمیل بزن آدرس ایملت رو داشته باشم باهات واسه آرشیو هماهنگ میکنم!
البته من فقط یه دونه کوروموزومم و تا حالا زمستون کنار دریا نبودم و اینکه دریا و آرامش شهرک های ساحلی منو میتونه دیوونه کنه با این حال یه دو سالی هست نتونستم با بقیه برم مسافرت و تنها تو خونه موندم!
من که آدرس ای-میل برات گذاشتم. به همین آدرس برام میل بفرست دیگه!