-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 شهریورماه سال 1389 00:16
۵ سال حرام شد برای یک رویای واهی.. لعنت به تو ... .. . هنوز هم نگرانتم
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 شهریورماه سال 1389 01:29
(۱) داشتم فکر می کردم اگر جهنمی باشد و اگر من به جهنم بروم امیدوارم پنجره ایی داشته باشد که مثل همینجا به بهشت تو و تو بنگرم. -------------------------------------------------- (۲) گیجم... میان آنچه می گویند خوب است و آنچه که از آخر نفهمیدم خوب است یا بد.. چرا کسی پاسخگو نیست؟...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 23:02
(۱) رفتیم آنجا دیدیم مردمی هستند که کار به کار هم ندارند سیگار کشیدن برای دختران را عیب نمی دانند گذاشتن تاج گل روی سرت با موههای مواج را جلب توجه نمی دانند کاش می شد در لحظه ها تا ابد زندگی کرد... ------------------------------------------------------- (۲) تیشرت guns'n roses رو برداشته بودم هر هر خندید اشاره کرد به...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 تیرماه سال 1389 12:57
(۱) هر چیزی را که زیاد دوست داشته باشم اذیتم می کند از آیفون گرفته تا همان پسر نیویورکی... ----------------------------------------------------- (۲) زندگی من اگر یک خمیر باشد روی کف دست یکی آن دست یهو مشت میشود فشار می آورد یهو... ------------------------------------------------------ (۳) یک هفته می توانم ازین خاک دور...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 18 تیرماه سال 1389 22:03
(۱) آمده بود جلوی چشمم انگار. آنقدر نزدیک که توانستم ببوسمش. شاد بودیم برای اولین بار... حداقل من. آغوشش بوی همان عطری را می داد که همیشه فکر می کردم. ------------------------------------------------------ (۲) سیگار برگ از همان روزی که خیلی الکی بروی دوستیمان ر**دی توی جا سیگاری ام مانده دارد پودر می شود. به دَرَک!!...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 تیرماه سال 1389 12:57
(۱) بعد از آنهمه بالا پایین پریدن های سر کلاس برای فهماندن کلمه ی hurry up و دیگر کلمات از همین نوع , با چشمهایی که توی کاسه ی چشمانم زق زق می کردند خانه آمدم. و چقدر حال داد دراز کردن پاهایم مزه مزه کردن آب آلبالوی ترش سرد و گوش کردن به آهنگ همیشه عزیزم : nothing else matters......
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 تیرماه سال 1389 12:15
(۱) زن تو ی یه اتاق گرم آفتاب گیر مقابل یه عالمه درخت سبز نشسته اس. با بابا رفتیم تو اتاقش. بعد از یه عالمه فین و فون کردن یه پرونده آبی در آورد و گفت: ببینید شما رو با موههای نمایان و آرایش مشاهده کردن این خلاف قوانین دانشگاه است... ساکت به اون دندونهای نا مرتبش نگاه می کردم . یه کاغذ داد دستم گفت دفاعیه اتو بنویس....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 خردادماه سال 1389 20:34
تا یه مدت ( احتمالا دو هفته) نمی تونم بیام بلکه مشروط نشم.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 اردیبهشتماه سال 1389 16:34
(۱) خوشا بحال همانان که از همان اول بی خیال بالهایشان شدند. ما که بالهایمان را به امید آزادی نفروخته بودیم همین روزها شکستنشان . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۲) پانک بودن که به موهای پوش داده و کفشهای صورتی نیست گاهی همین است که روی آسفالت خیابان با همان شلوار لی نوی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 22:28
(۱) من: ازم ناراحتی؟ -:نه اما ازت خسته شدم. من: چرا؟ -: نمیدونم. نمی خوام کسی دور و برم باشه. من:اینهمه دوستی یعنی همین؟ -: آره همین. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۲) من: ببین می خواستم در موردٍ ... -:حوصله حرف زدن باهاتو ندارم. -:......
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 23:32
رنگ در رنگ می کشم تابلویی برای تولد نگار. تابلو هایی که معنی هایشان را فقط و فقط خودم می فهمم. آّه در آه می کشم برای زندگی ام که همه ی جوانبش نا خواسته دچار بحران شده است. گاه بی گاه خوشبختی تا دم در خانه مان می آید پر می کشد به عدم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 فروردینماه سال 1389 23:41
خشک است در من ذوق تازگی . پیچیده است آنقدر در هم که به جز پاره کردنشان راهی نمانده است. کنافی که از حلق شروع شد و پیچید به دور جایی که نامش چیزی شبیه قلب است. نه... من از نومیدی حرف نمی زنم. این امید است که بزرگترین مصیبت بشر است. این امید است که انتظار را سخت تر و راه را نا هموارتر می کند. .... .. خشک است در من ذوق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 فروردینماه سال 1389 17:10
بیهوده است دست و پا زدن برای مثل بقیه شدن. من فرق می کنم. و باید بپذیرم که فرق می کنم... در همه چیز.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 فروردینماه سال 1389 23:54
نگرانم. نمیدانم چرا. نمیدانم برای که. درد مشترک که نگرانی ندارد! او هم آنچه را می کشد که تو کشیدی! و البته.. میکشی! نمیدانم. کلمه ها مرحم اند یا نه! اما زدنشان بهتر است از نزدنشان. مشنوی؟ میخندند. بگذار بخندند. من نمی خندم. با تو همنوا می شوم در ارکستر شبانه ی اشکها.....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 23:20
هر روز صبح به امید پاک شدن خط قرمز های زندگی ام چشمانم را باز می کنم. مثل لیوانی پر از خالی پشت میز می نشینم و می گذارم خودکار قرمز ام هر چقدر که دلش می خواهد روی کاغذهای باطله هنر نمایی کند. تمایلی سخت چنگ می زند به وجودم که در زیر قرمزی کلمات تا آنجا که می توانم قایم شوم. چشمان آن آدمک سیاه روی دیوارم را هم قرمز...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 اسفندماه سال 1388 15:45
چه تنها بودم روی نیمکت در آن روز سرد. هندز فری های تو گوشم و سیگارهایم توی کیفم تنها کسانی بودند که با من مانده بودند. ------------------------------------------ پ.ن: بدترین چیزی که امکان دارد برای یک انسان اتفاق بیافتد این است که بخواهد گریه کند و نتواند. پ.ن: و بدتر از آن اینست که وقتی گریه اش می گیرد که نمی خواهد....
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 00:04
امسال دوباره همان جای همیشگی رفتیم.همانجا که دریایش هیچگاه ارام ندارد و من هنوز آرزوی آرام دیدنش را به دل دارم. پلاژ هایش با آن سقف های شیروانی رنگارنگش مرا در رویا فرو می برد.آنجا ارامش مطلق است.فضا سنگین نیست. سیگار کشیدنهای یواشکی ام تو اتاق زیر شیروانی اش وقتی که همه خوابند را با هیچ چیز در این دنیا عوض نمی کنم....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 01:27
دستم تند تند می لغزد روی کاغذ. استاد هم به همان تندی حرف می زند. همهمه ی حرفهایش را در جایی بسیار دورتر از گوشم می شنوم. لیریکی که نوشته ام را بررسی می کنم. آنقدر در عوالم خودم گمم که نمی شنوم اسمم را که از دهانش خارج می شود. هنوز به دنبال قافیه ی بهتری برای لیریکم می گردم. سقلمه ی دوستم بازویم را به درد می آورد. خط...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 بهمنماه سال 1388 21:39
نرسیده بودم که رفته بودی. کاش کمی بیشتر می ماندی برای دلی که از ساعت ۶ صبح تا ۹ شب می تپید برای لحظه ایی که می خواست با تو صحبت کند. پسرهای نیویورکی دست نیافتنی و کم یابند! -------------------------------------------------------------- پ.ن: اعصابم خوووووورده!!! کاش یکمی زودتر اومده بودم!اه! پ.ن: جا مانده ام.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 23:50
همیشه کسی که کمک می کنه منم! همیشه کسی که باهاش درد و دل می کنن منم! همیشه مورد اعتماد منم! همیشه کسی که باید دلش بشکنه ( آخه چون دل نداره! ) منم! همیشه من من من! من دیگه نمی خوام دوستی داشته باشم! ---------------------------------------------------------- پ.ن: لعنت!!!
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 2 بهمنماه سال 1388 12:47
نشسته ام کنار اتاقم. زل زده ام به کتابها و سی دی های فیلم و آّهنگی که دو هفته ی تمام انتظار خواندن و دیدن و گوش کردنشان را می کشیدم. فکر می کردم امتحانها که تمام شود خیلی آسوده ام. اینها و همه هیچکدام دردی از من دوا نمی کند. این زندگی تاریخ مصرفش گذشته! ---------------------------------------------------- پ.ن:...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 23:42
ساعت ۱۱:۳۷ شب . نشستم پشت لپ تاپم دارم چت می کنم و وبگردی. در حالیکه هنوز ۴۰ صفحه از جزوه ام مونده و عملا از صفحاتی هم که خوندم چیزی یادم نمیاد. اضطراب دارم و از درسم فرار می کنم. نمیدونم چه مرگمه!!! -------------------------------------------- پ.ن: یه هفته بیشتره که دست به لپ تاپم نزده بودم!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 دیماه سال 1388 00:33
متنفرم وقتی که هفته ها ناپدید می شوی و وقتی باز می گردی از عشق می گویی... از تو نخواستم که برگردی از تو نخواستم که معذرت بخواهی نمیدانم چرا... چرا؟ ------------------------------------------------- پ.ن: چرا؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 دیماه سال 1388 12:36
confusion will be me my epitaph as i crawl on cracked and broken roud if we make it we can all sit back and laugh but i fear tomorrow i'll be crying yes i fear tomorrow i'll be cryiiiiiig... ------------------------------------------------------- پ.ن: قسمتی از آهنگ فوق العاده ی epitaph از گروه kingcrimson ! پ.ن:...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 11 دیماه سال 1388 21:41
دنیا چه شاد است اینروزها و اینجا چه تاریک و غمزده است... عادلانه نیست! . . می خواستم با او راهم را پیدا کنم او را هم گمراه کردم! ------------------------------------------------- پ.ن: فلانی زندگی این نیست!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 14:16
دیگر مهم نیست دنیا به کامم باشد یا نه! زین پس خودم برای خودم روزگاری را می پزم که با کامم سازگار باشد... ---------------------------------------------------- پ.ن: ششهایم را به سلامتی این خود اکتفایی پر از دود می کنم!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 00:06
ازین همه ناکامی های پی در پی خسته شدم.. کی می تونم یه زمانی به خودم افتخار کنم؟ همیشه اون بهترینه.. و من در حاشیه. دنیا رو بد ساخته اند! از اساس. ------------------------------------------- پ.ن: اینجا تنها بلاگیه که هرچی بخوام آزادانه می نویسم.اینجا کسی منو نمیشناسه.
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 دیماه سال 1388 19:23
تمام روز را زل زده ام به قابی که در آن مردی بروی هواپیمای رنگارنگش بر بالای دشتی رنگارنگ و در یک غروب رنگارنگ پرواز می کند. یک عمر هم اگر زل بزنم و آرزو کنم هیچگاه حتی برای یک ثانیه آنقدر آزاد نخواهم بود. -------------------------------------------------------- پ.ن: دوباره دلم برای باغچه می سوزد..
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 دیماه سال 1388 17:21
لبخند نیویورکی ات را دوباره نثارم کن تا برایت "unforgiven" بخوانم... کنارم بخواب و به من بگو با تو چه کرده اند. شبها ماهیت خود را از دست داده اند. روزها عشق را می پرانند. لعنت به این اختلاف ساعت که نمی گذارد کنار هم بخوابیم و برایت "unforgiven" بخوانم....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 دیماه سال 1388 20:35
تمام سیگارهایم هدفمند و به یاد تو خاکستر میشوند. اینجا آغازی خواهد بود برای حسرت عمیق دلم که از تو می گوید و سیگارهایی که دختری به یاد تو می سوزاند.