چه تنها بودم روی نیمکت
در آن روز سرد.
هندز فری های تو گوشم و
سیگارهایم توی کیفم تنها کسانی بودند
که با من مانده بودند.
------------------------------------------
پ.ن:بدترین چیزی که امکان دارد برای یک انسان اتفاق بیافتد این است که بخواهد گریه کند و نتواند.
پ.ن: و بدتر از آن اینست که وقتی گریه اش می گیرد که نمی خواهد.
پ.ن: کت پوست خاکستریت را هم با خودن بردی؟
پ.ن: take me down to the paradise city where the grass is green and the girls are pretty...
به یاد آنهایی که روزی دوست بودند.
پ ن 3 رو فوقالعاده دوست داشتم و فقط وقتی خیلی عصبانیم نمیتونم گریه کنم به خصوص وقتی که کسی که ازش عصبانیم زن باشه و نتونم مشت بکوبم تو قفسه ی سینش!
هوووو! پ.ن. ۳ ت خیلی مشکوکه ها! دختر خوشگل میخوای چیکار؟
حالا من بنویسم یه چیزی...!!!
پ.ن ۱و ۲ به یه اندازه دردناکن به نظرم!
دختر چقد قشنگ می نویسی!!!