اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

 

چه تنها بودم روی نیمکت 

در آن روز سرد. 

هندز فری های تو گوشم و 

سیگارهایم توی کیفم تنها کسانی بودند 

که با من مانده بودند. 

------------------------------------------ 

پ.ن:بدترین چیزی که امکان دارد برای یک انسان اتفاق بیافتد این است که بخواهد گریه کند و نتواند. 

پ.ن: و بدتر از آن اینست که وقتی گریه اش می گیرد که نمی خواهد. 

پ.ن: کت پوست خاکستریت را هم با خودن بردی؟ 

پ.ن: take me down to the paradise city where the grass is green and the girls are pretty...

نظرات 5 + ارسال نظر
khastgah دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 10:12 ق.ظ http://khastgah.wordpress.com

به یاد آنهایی که روزی دوست بودند.


کوروموزوم نا معلوم جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 11:43 ب.ظ

پ ن 3 رو فوقالعاده دوست داشتم و فقط وقتی خیلی عصبانیم نمیتونم گریه کنم به خصوص وقتی که کسی که ازش عصبانیم زن باشه و نتونم مشت بکوبم تو قفسه ی سینش!

al یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:37 ق.ظ http://scene.blogsky.com

هوووو! پ.ن. ۳ ت خیلی مشکوکه ها! دختر خوشگل می‌خوای چیکار؟
حالا من بنویسم یه چیزی...!!!

سونیا یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 06:17 ب.ظ http://allalone.blogsky.com

پ.ن ۱و ۲ به یه اندازه دردناکن به نظرم!

remedios چهارشنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:15 ق.ظ

دختر چقد قشنگ می نویسی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد