(۱)
خوشا بحال همانان که از همان اول
بی خیال بالهایشان شدند.
ما که بالهایمان را به امید آزادی
نفروخته بودیم
همین روزها
شکستنشان .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(۲)
پانک بودن که به موهای پوش داده و
کفشهای صورتی نیست
گاهی همین است که روی آسفالت خیابان
با همان شلوار لی نوی دیروزت بشینی
و مردم را نگاه کنی.
ته ته دلت هم می توانی بخندی
به اسارتشان.
شاعر پست مردن رئال!
باورهایت را می پسندم من.
متشکرم از کامنتات.
سلام
چقدر دیدگاه متفاوت و جالبی دارید مطلب دوم را خیلی دوست داشتم.
خوش به حالشون ...
چه حالی میده نشست روی آسفالت و به نگاه ها و پچ پچ های مردم بی توجه بودن
اهمم : " من پانک نیستم ، پانک ها را هم دوست ندارم ولی آسفالت را خیلی خیلی دوست دارم " !
.
.
هر 2شون قشنگ اند !
اشک یک قصه تکراری بود
غبار خیابان ها
خیابان هایی که یکی آمده و آسفالتشان را کنده
چنگ انداخته توی دلشان و رفته
دل خیابان را چگونه می شود درست کرد؟
حالا ... مدتهاست که میایی و ما را نمی بینی