اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

اشکها و سیگارها

My pain is my sanctuary

 

چه تنها بودم روی نیمکت 

در آن روز سرد. 

هندز فری های تو گوشم و 

سیگارهایم توی کیفم تنها کسانی بودند 

که با من مانده بودند. 

------------------------------------------ 

پ.ن:بدترین چیزی که امکان دارد برای یک انسان اتفاق بیافتد این است که بخواهد گریه کند و نتواند. 

پ.ن: و بدتر از آن اینست که وقتی گریه اش می گیرد که نمی خواهد. 

پ.ن: کت پوست خاکستریت را هم با خودن بردی؟ 

پ.ن: take me down to the paradise city where the grass is green and the girls are pretty...

 

امسال دوباره همان جای همیشگی رفتیم.همانجا که دریایش هیچگاه ارام ندارد و من هنوز آرزوی آرام دیدنش را به دل دارم. پلاژ هایش با آن سقف های شیروانی رنگارنگش مرا در رویا فرو می برد.آنجا ارامش مطلق است.فضا سنگین نیست.  

سیگار کشیدنهای یواشکی ام تو اتاق زیر شیروانی اش وقتی که همه خوابند را با هیچ چیز در این دنیا عوض نمی کنم. مارل برو ها و مک بث هایی که بروی شنهای باران زده می اندازم تا خاموش شوند را تا آخرین سوسوهایشان نگاه می کنم.اینها همان تک نورها در حال خاموش شدن زندگی من هستند. 

 آواز خواندنهای شبانه ی زیر بارانش 

و 

لیریک نوشتنهای زیر پتو  

و 

صدای فش فش دریای خشمگینش 

با ماهیگیرانی که نه فصل می شناشند و نه وقت را 

همه 

و همه را دوست داشتم و دارم. 

------------------------------------------------ 

پ.ن: اولین سالی بود که زمستون رفتم سفر. 

پ.ن: کروموزوم های نا معلوم راست میگه...خیلی نبودم.

 

دستم تند تند می لغزد روی کاغذ. 

 استاد هم به همان تندی حرف می زند. 

همهمه ی حرفهایش را در جایی بسیار دورتر از گوشم می شنوم.  

لیریکی که نوشته ام را بررسی می کنم. 

 آنقدر در عوالم خودم گمم که نمی شنوم اسمم را که از دهانش خارج می شود. 

هنوز به دنبال قافیه ی بهتری برای لیریکم می گردم. 

سقلمه ی دوستم بازویم را به درد می آورد. 

خط را نشان می دهد و می گوید سریع بخوان! 

بی توجه و گیج شروع به خواندن می کنم . 

ناگهان مکث طولانی ایی بین خواندنم صورت می گیرد. 

استاد می پرسد حالت خوبه؟ 

با گیجی سر تکان می دهم و ادامه می دهم. 

خوشحالم. 

قافیه ام را میان خطوط کتاب آبی کسالت بار پیدا کردم! 

  

------------------------------------------------------------- 

پ.ن: کسی با نوشته هام مشکل داره نخوونه!! این وبلاگ رو مطمئن باشید که واسه ی شما نزدم واسه خودم زدم! هر چی ام با مغزم برسه می نویسم توش! 

پ.ن:‌هنوز هم حسرت می خورم که کاش کمی زودتر رسیده بودم! 

پ.ن: قطعا اگر صدای مسیحایی گیتار slash وجود نداشت این هفته مرده بودم!

 

نرسیده بودم 

که 

رفته بودی. 

کاش کمی بیشتر می ماندی 

برای دلی  

که 

از ساعت ۶ صبح 

تا ۹ شب 

می تپید برای لحظه ایی که می خواست با تو صحبت کند.  

پسرهای نیویورکی  

دست نیافتنی 

و کم یابند! 

 

-------------------------------------------------------------- 

پ.ن: اعصابم خوووووورده!!! کاش یکمی زودتر اومده بودم!‌اه! 

پ.ن: جا مانده ام.

 

همیشه کسی که کمک می کنه  

منم! 

همیشه کسی که باهاش درد و دل می کنن 

منم! 

همیشه مورد اعتماد  

منم! 

همیشه کسی که باید دلش بشکنه ( آخه چون دل نداره! ) 

منم! 

همیشه من 

من 

من! 

من دیگه نمی خوام دوستی داشته باشم! 

---------------------------------------------------------- 

پ.ن: لعنت!!!